کد خبر: ۳۱۱۱۰۶
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۱:۲۶

ماهیت انتقام خدا از ظالمان 

 
 
حسن فؤادیان
انتقام به معنای عقوبت با نقمت و عذاب‌های شدید و سخت که با کراهت شدید همراه است، جز در شرایطی خاص انجام نمی‌شود؛ زیرا خدا نیز اصل را بر «رحمانیت» خویش گذاشته است که خلقت بر‌اساس آن است(هود، آیه 119)، اما سامان‌یابی حق و حقیقت و اقامه عدالت و اجرای قوانین و سنت‌های الهی حاکم بر هستی، جز با عقوبت و انتقام شدنی نیست؛ زیرا «عفو» و گذشت نسبت به این افراد ظالم موجب گستاخی و خروج از دایره حق و عدالت می‌شود، در این صورت لازم است تا خدا وجه دیگری از وجوه خویش را به نمایش گذارد که همان وجه جلالی اوست. 
این‌گونه است که به جای «اکرام»، «انتقام» الهی ظهور می‌کند تا ظالم چنان مجازات و مظلوم یاری شود تا حق و عدالت تثبیت و اقامه گردد.
بنابراین، خدا اصل را بر «اکرام» و «عفو» گذاشته است و مؤمنان نیز باید این‌گونه عمل کنند؛ اما وقتی شرایط به گونه‌ای است که جز با عقوبت و انتقام، حق و عدالت برپا نمی‌شود، لازم است تا مؤمنان نیز مانند خدا به اصل انتقام اهتمام ورزند تا این‌گونه از مظلوم نیز حمایت شود.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه‌های قرآن، درباره ابعاد و ویژگی‌های انتقام از ظالمان در دفاع از مظلومان و یاری ایشان سخن گفته است. 
ویژگی‌های انتقام الهی
نقمت در برابر نعمت است؛ بنابراین کسی که گرفتار نقمت می‌شود، از نعمت محروم می‌گردد. انتقام به معنای قراردادن شخص در نقمت نوعی مجازات و عقوبت سخت و شدید است؛ زیرا نقمت چیزی است که انسان به‌شدت از آن کراهت دارد؛ و کسی که گرفتار انتقام الهی می‌شود، به شدیدترین نقمت و عقوبت گرفتار می‌شود.
معنای اصلی «نقم» انکار و تنفر و کراهت نسبت به چیزی است که می‌تواند زبانی و قلبی و رفتاری باشد. پس در معنای اصلی و ریشه‌ای این لفظ، هرگز معنی عقاب و کیفر نهفته نیست؛ بلکه چنان‌که راغب در مفردات الفاظ قرآن گفته است، انکار گاهی با زبان و گاهی با عمل است که همان عقاب و کیفر باشد. بنابراین، انکار عملی از لوازم معنی انتقام به شمار می‌رود، نه اصل معنای آن؛ این بدان معناست که منتقم در مقام نقمت بر آن است تا انکار خویش را به گونه‌ای نشان دهد که تاثیرگذار باشد؛ از همین‌رو، عقوبتی که منتقم می‌گیرد در انسان به قصد تشفی دل یا همان سرزنش همراه با تنفّر است به هر نحوی که مناسب حال و مقام باشد.
انتقام در اصطلاح قرآنی نیز همان انکار است که احیاناً ملازم با کیفر و عقوبت بوده است؛ البته هرگاه کیفردهنده، بشر باشد، چنان‌که در قصاص انجام می‌شود، همراه با تلافی درآوردن به میزان آن، به دور از افراط و اسراف خواهد بود؛ ولی اگر منتقم، خدای متعال باشد، فقط به معنی کیفر دادن و اقامه عدالت و حق است. 
باید توجه داشت که ماده «نقم» و مشتقات آن،  در قرآن چهار‌بار در مورد انتقام دشمنان از مؤمنان به کار رفته و سیزده‌بار در رابطه با انتقام خداوند از گناهکاران آمده است.
همچنین انتقام الهی نسبت به ظالمان و در راستای یاری مظلوم و اقامه عدالت است؛ از همین‌رو انتقام را از مصادیق عدالت مثلی دانسته‌اند و «عفو» را از مرتبه احسان شمرده‌اند.
از نظر قرآن، یکی از صفات خدا «انتقام» است که ناظر به مقام جلالی و عزت او نسبت به ظالمان بر خود و خدا و خلق است؛ زیرا کسی که از حدود دین و سنت‌ها بیرون می‌رود و از عدالت به ظلم می‌گراید، جز به تجلی جلال و عزت الهی نمی‌توان اصلاح امر کرد و اقامه عدالت نمود؛ بنابراین، خدا برای حفظ نظام هستی که مبتنی بر حق و عدالت است، در اسمای جلالی از جمله «ذوانتقام» تجلی می‌کند تا نسبت به ظالمان کاری را انجام دهد که ضامن حق و عدالت است. از همین‌رو در قرآن از «عزیز ذوانتقام» که ظهور الهی در مقام «الواحد القهار» است، نسبت به ظالمان سخن گفته شده است.(ابراهیم، آیات 45 تا 48؛ زمر، آیات 36 و 37)
البته از نظر قرآن، انتقام الهی در دنیا و آخرت تحقق می‌یابد(دخان، آیه 16؛ زخرف، آیات 51 تا 56)؛ زیرا عقوبت ظالمان حتی مسلمانان در دنیا برای آن است که اقامه حق و عدالت شود و قوانین آسمانی بر جامعه بشری حکم‌فرما شود. از همین‌رو یکی از فلسفه‌ها و اهداف اصلی حکومت آخر‌الزمانی صالحان با آغاز ظهور امام مهدی(عج) اقامه عدالت با انتقام از ظالمان است(حدید، آیه 25؛ انبیاء، آیه 105)؛ چنان‌که در روایت آمده است: أنا بَقِیّهُ اللّه ِ فی أرضِهِ‌، و المُنْتقِمُ مِن أعدائِهِ؛ من بقيّة اللّه (باقي‌مانده حجّت‌هاى خدا) در زمينم و از دشمنان او انتقام مى گيرم.(کمال الدین: ج۱، ص۳۸۴)
 شکی نیست که این دشمنان همان کسانی هستند که از دایره عدالت خارج شده و مصداق ظالم شده‌اند؛ خواه این ظلم نسبت به خدا از طریق خروج از عبودیت و بندگی باشد و خواه نسبت به خود از طریق همین خروج باشد و خواه نسبت به دیگران با خروج از همین امر باشد؛ زیرا اصولا ظلم به خدا و خود و خلق جز با خروج از دایره دین الهی تحقق نمی‌یابد؛ از همین‌رو در آموزه‌های وحیانی، ظلم به دیگران خواه خلق یا خالق همان ظلم به خود دانسته شده که با خروج از عبودیت انجام می‌شود.(ابراهیم، آیات 45 تا 48؛ زخرف، آیات 51 تا 56؛ سجده، آیه 22)
انتقام الهی در دنیا برای یاری مظلومان انجام می‌شود؛ از همین‌رو این انتقام همواره با یاری و نصرت خدا و پیروزی و غلبه او و مظلومان همراه خواهد بود.(محمد، آیه 4؛ شوری، آیه 41؛ روم، آیه 27)
از نظر قرآن، هر چند که دشمنان و ظالمان در‌صدد انتقام از مؤمنان و مظلومان هستند و آنان را در نقمت و عذاب شدید قرار می‌دهند، چنان‌که اصحاب اخدود و ساحران مؤمن گرفتار چنین نقمتی از سوی دشمنان شدند(بروج، آیات 4 تا 8؛ اعراف، آیات 120 تا 126) و انتقام‌گیری آنان هر چند سخت و شدید با زنده‌سوزی یا قطع اعضا و دست و پا و به صلیب کشیدن است(همان)، اما بسیار کوتاه است و با مرگ تمام می‌شود(همان)، ولی انتقام الهی بسیار سخت‌تر و دائمی است به طوری که حتی با مرگ در دنیا پایان نمی‌یابد و در قیامت با شرایط «نه مرگ و نه زندگی» استمرار می‌یابد.
عوامل انتقام الهی
انتقام الهی نسبت به اموری چون: کفر(آل عمران، آیه 4؛ زخرف، آیات 23 تا 25)، شرک(دخان، آیه 16)، اتراف و رفاه‌زدگی(زخرف، آیات 23 تا 25)، فسق(زخرف، آیات 51 تا 55)، ظلم(حجر، آیات 78 و 79؛ ابراهیم، آیات 45 تا 48)، مکر علیه خدا(همان)، جرم(سجده، آیه 22)، اسراف و انحراف جنسی و لواط(حجر، آیات 70 تا 79)، اعراض از آیات الهی(سجده، آیه 22)، تقلید کورکورانه و تکذیب پیامبران(زخرف، آیات 23 تا 25)، غفلت از آیات خدا(اعراف، آیه 136)، عهد شکنی(اعراف، آیات 135 و 136؛ زخرف، آیات 50 و 55) و مانند آنها است.
از این آیات و مانند آنها به دست می‌آید که اصولا انواع ظلم و خروج از مدار عدالت عامل اصلی انتقام الهی است؛ زیرا کفر و شرک اعتقادی و تکذیب پیامبران و رفتارهای ضد‌اخلاقی و ضدهنجاری برخلاف دین الهی و سنت‌ها و قوانین آن است که انسان را گرفتار انتقام می‌کند.
البته خدا همواره بر آن است تا به اشکال گوناگون از انتقام اجتناب کند و بر‌اساس «عفو» عمل کرده و به اصلاح امر بپردازد؛ چنان‌که مؤمنان را به این‌گونه عمل تشویق و ترغیب می‌کند.(نساء، آیات 148 و 149؛ شوری، آیه 40) از این رو حتی گاه با تهدید و ترساندن(زمر، آیات 36 و 37؛ زخرف، آیه 41) و گاه با اتمام حجت از طریق یادآوری و عبرت‌گیری(زخرف،؛ آیات 23 تا 25) بر آن است تا شرایطی پیش نیاید که دست انتقام از آستین بر آید و عقوبتی سخت و شدید و کراهت‌آمیز تحقق یابد.
اما وقتی خدا به خشم می‌آید که این خشم از طریق خشم پیامبران الهی خودنمایی می‌کند(زخرف، آیات 51 و 55)، انتقام سخت آشکار می‌شود که هلاکت را به دنبال خواهد داشت.(همان)
انتقام‌، آخرین گزینه
به هر حال، اصل در امر الهی، انتقام نیست؛ اما اگر شرایط به گونه‌ای باشد که جز درمان سخت از طریق انتقام نتوان مشکل را حل کرد، لازم است تا انتقام به عنوان آخرین ابزار مورد استفاده قرار گیرد؛ پس همان گونه که آخرین درمان درد دندان، کندن آن است یا غده سرطانی بدخیم را باید با عمل سخت جراحی کرد، لازم است تا با انتقام‌، ریشه ظالم را کند تا امنیت و عدالت دوباره بازگردد.
حضرت عيسى‌(ع) در این‌باره می‌فرماید: بحقٍّ أقولُ لكُم: إنَّ الحَريقَ لَيَقَعُ في البَيتِ الواحِدِ فلا يَزالُ يَنتَقِلُ مِن بَيتٍ إلى بَيتٍ حتّى تَحتَرِقَ بُيوتٌ كثيرَةٌ، إلاّ أن يُستَدرَكَ البَيتُ الأوَّلُ فَيُهدَمَ مِن قَواعِدِهِ فلا تَجِدَ فيهِ النارُ مَحَلاًّ، و كذلكَ الظَّالِمُ الأوَّلُ لو اُخِذَ على يَدَيهِ لَم يُوجَدْ مِن بَعدِهِ إمامٌ ظالِمٌ فَيَأتَمُّونَ بهِ (فَيُؤْتَمُّ بهِ )‌، كما لَو لَم تَجِدِ النارُ في البَيتِ الأوَّلِ خَشَبا و ألواحا لَم تُحرِقْ شيئا؛ حقيقت را به شما مى‌گويم: اگر اتاقى آتش بگيرد، آن آتش پيوسته از اتاقى به اتاق ديگر سرايت مى‌كند تا جايى كه اتاق‌هاى بسيارى مى‌سوزد، مگر اينكه همان نخستين اتاق را دريابند و آن را از بيخ و بن براندازند؛ چرا كه در اين صورت جايى براى آتش نخواهد ماند. چنين است ستمگرِ نخست كه اگر جلو دستش گرفته شَود، ديگر بعد از او پيشواى ستمگرى پيدا نخواهد شد كه ديگران از او پيروى كنند؛ چونان كه اگر آتش در اولين خانه‌، چوب و تخته‌اى نيابد چيزى را نمى‌سوزاند. (بحار الأنوار، ج 14، ص 308، حدیث17) 
پس انتقام حتی در قالب عقوبت سخت چیزی جز درمان سخت نیست. بنابراین، کسی که در مقام انتقام برای مظلوم بر می‌آید ظلم نمی‌کند، بلکه بر آن است تا در قالب عدالت مثلی و تقابلی، جلو ظلم را بگیرد و با عقوبت و کیفر مناسب، درمان درد کند؛ از همین‌رو ماموریت پیامبران بلکه همه حاکمان الهی صالح آن است که برای اقامه عدالت قیام کنند و با یاری توده‌های مردم حق مظلوم را از ظالم بگیرند و اجازه ندهند تا ظالم‌، همچنان به ظلم خود ادامه دهد(حدید، آیه 25؛ نساء، آیه 75)؛ از همین‌رو امیرمؤمنان علی(ع) در بیان وظایف و تکالیف مؤمنان و حاکمان می‌فرماید: َولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ‌، لأَلقَيتُ حَبلَها على غاربِهِا؛ اگر نبود حضور آن جمعيت و تمام شدن حجّت با وجود يار و ياور و اگر نبود كه خداوند از دانايان پيمان گرفته است كه بر سيرى ستمگر و گرسنگى ستمديده رضايت ندهند‌، هر آينه مهار شتر خلافت را بر شانه‌اش مى انداختم.(نهج‌البلاغة: خطبة 3 )
بنابراین، یاری کردن مظلوم علیه ظالم امری عقلی و فطری است که آموزه‌های وحیانی آن را امضا و تایید کرده و همه پیامبران برای آن تلاش کرده‌اند و اصولا انسان عاقل لازم است این‌گونه عمل کند؛ این سفارشی است که باید انسان‌ها بدان توجه کنند؛ چنان‌که امیرمؤمنان در وصیت خویش به فرزندان خویش می‌فرماید: كُونا لِلظَّالِمِ خَصما و للمَظلومِ عَونا؛ خصم ستمگر و يار ستمديده باشيد.(نهج البلاغة: نامه 47)
البته مؤمنان بلکه توده‌های مردم عدالت‌خواه  باید همواره به یاری و نصرت کسانی بشتابند که دنبال انتقام از ظالم و احقاق حق مظلوم هستند(حدید، آیه 25؛ نساء، آیه 75) بر همین اساس است که امیرمؤمنان(ع) خطاب به توده‌های مردم می‌فرماید: أيُّها الناسُ‌، أعِينُونِي على أنفُسِكُم، و اَيمُ اللّه ِ لأَنصِفَنَّ المَظلومَ مِن ظالِمِهِ، و لأقُودَنَّ الظَّالِمَ بخَزامَتِهِ، حتّى اُورِدَهُ مَنهَلَ الحَقِّ و إن كانَ كارِها؛ اى مردم! براى خودتان به من كمك كنيد. سوگند به خدا كه دادِ ستمديده را از ستمگر مى‌ستانم و مهارِ ستمگر را مى‌كشم‌، تا او را به آبشخور حق درآورم‌، هر چند خود نخواهد.(نهج البلاغة: خطبة 136)
بنابراین، مؤمنان بلکه همه مردم حقجو باید این‌گونه عمل کنند؛ چنان‌که امام زین‌العابدین‌(ع) در مقام تبیین مکارم اخلاقی این‌گونه در دعای خویش می‌فرماید: و اجعَلْ لي يَدا عَلى مَن ظَلَمَنِي، و لِسانا عَلى مَن خاصَمَني‌، و ظَفَرا بمَن عانَدَني، و هَب لي مَكرا على مَن كايَدَني، و قُدرَةً على مَنِ اضطَهَدَني؛ خدايا! براى من در برابر كسى كه به من ستم كند‌، دستى و در برابر كسى كه با من مجادله و ستيز مى كند‌، زبانى قرار ده و بر آن كه با من دشمنى مى‌كند‌، پيروزي‌ام ده و در برابر كسى كه به من نيرنگ مى‌زند‌، مرا نيرنگى ببخش و در برابر كسى كه به من ستم مى‌كند‌، قدرتى قرار ده.(صحيفة سجّاديّة: دعای 20)
اميرمؤمنان على‌(ع) در عهدنامه مشهور خود به مالك اشتر مى‌فرمايد: «وَلَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَتَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَهُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ؛ (بدان) هيچ چيز در تغيير نعمت‌هاى خداوند و تعجيل انتقام و كيفر او از اصرار بر ظلم و ستم سريع‌تر نيست، زيرا خداوند دعاى مظلومان را مى‌شنود و در كمين ستمكاران است.»
بنابراین، اگر سخن از انتقام است، چیزی جز درمان درد انسان و احقاق حق مظلوم و رهایی از ظلم و نصرت مظلوم نیست؛ البته خطرات ظلم در دنیا و آخرت برای ظالم بسیار سنگین است؛ چنان‌که امیرمؤمنان علی(ع) در حديثی می‌فرماید: «الظُّلْمُ فِى الدُّنيا بَوارٌ وَفِي الاْخِرَةِ دَمارٌ؛ ظلم در دنيا مايه نابودى و در آخرت موجب هلاكت است.»(غرر الحكم: 1707) اگر انسان بداند که خشم خدا از ظالم تا چه اندازه است، هرگز دنبال هیچ‌گونه ظلمی نمی‌رود تا گرفتار انتقام الهی در دنیا و آخرت شود؛ زیرا از رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله) آمده که ایشان فرمود: «بَيْنَ الْعَبْدِ وَالْجَنَّةِ سَبْعُ عِقابٍ أهْوَنُهَا الْمَوْتُ. قالَ أنَس: قُلْتُ: يا رَسُولُ اللهِ! ما أصْعَبُها؟ قالَ: الْوُقُوفُ بَيْنَ يَدَىِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ إذا تَعَلَّقَ الْمَظْلُومُونَ بِالظّالِمِينَ؛ در ميان بهشت و انسان هفت گردنه مخوف است كه ساده‌ترين آنها مرگ است. انس‌(از اصحاب رسول خدا) مى‌گويد: عرض كردم اى رسول خدا! سخت‌ترين آنها كدام است؟ فرمود: حضور در پيشگاه خداوند متعال در زمانى كه مظلومان دامن ظالمان را مى‌گيرند.»(كنز العمّال: 8862).